حس ممنوعه ۵
جونگکوک+ ات-
باحالت خیلی سرد با چشمایی پر از یخ
+دستت چی شده
-هیچی
+میدونی من کورم نمیبینم از سر دلخوشی انگار اون چسب زخمو زدی، نمیخوام خدمت کارهای خونم بهم زر اضافه بزنن سریع بگو چی شده
سردی حرف هاش تن هر ادمی رو به لرز در میاورد
-ببخشید،دستمو بریدم
+برو گمشو
با اون سردی چشاش جئون زمستونی سرش رو به ظرف انداخت شروع کرد به خوردن حتی اون برو گمشوش هم با اون سردی ادم میفهمید هر حرفی که این مرد زمستونی بزنه رو باید گوش داد و سریع قدم هامو به سمت اشپزخونه بردم که دوباره صدای سردش به صدا در اومد
+وایستا
خشکم زد نفسم حبس شد،غذا بد شده یا چی بعد چند ثانیه به خودم اومدم به طرفش چرخیدم
-بله قربان
+لباست
و نگاهش رو از ظرف غذا برداشت و به اون دختر نگاه کرد
بدنم یخ زد نگاهش اون نگاه یخی،گوی مشکی واقعا و به معنای واقعی تن ادمو به لرز میاره فقط تونستم ساکت شم و اب دهنمو قورت بدم
+حرف هام برات مثل چیه که جواب نمیدی،این اعصابو خورد میکنه
درست با همون چشای سردش به اون دختر چشم دوخته بود
دوباره به خودم اومدم این دفعه صدای با تن پایینم گفتم
-خیلی تنگو کوتاه بود
باحالت خیلی سرد با چشمایی پر از یخ
+دستت چی شده
-هیچی
+میدونی من کورم نمیبینم از سر دلخوشی انگار اون چسب زخمو زدی، نمیخوام خدمت کارهای خونم بهم زر اضافه بزنن سریع بگو چی شده
سردی حرف هاش تن هر ادمی رو به لرز در میاورد
-ببخشید،دستمو بریدم
+برو گمشو
با اون سردی چشاش جئون زمستونی سرش رو به ظرف انداخت شروع کرد به خوردن حتی اون برو گمشوش هم با اون سردی ادم میفهمید هر حرفی که این مرد زمستونی بزنه رو باید گوش داد و سریع قدم هامو به سمت اشپزخونه بردم که دوباره صدای سردش به صدا در اومد
+وایستا
خشکم زد نفسم حبس شد،غذا بد شده یا چی بعد چند ثانیه به خودم اومدم به طرفش چرخیدم
-بله قربان
+لباست
و نگاهش رو از ظرف غذا برداشت و به اون دختر نگاه کرد
بدنم یخ زد نگاهش اون نگاه یخی،گوی مشکی واقعا و به معنای واقعی تن ادمو به لرز میاره فقط تونستم ساکت شم و اب دهنمو قورت بدم
+حرف هام برات مثل چیه که جواب نمیدی،این اعصابو خورد میکنه
درست با همون چشای سردش به اون دختر چشم دوخته بود
دوباره به خودم اومدم این دفعه صدای با تن پایینم گفتم
-خیلی تنگو کوتاه بود
- ۳.۸k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط